نظریات یادگیری و آموزش

Training

The process of teaching new or current employees the basic skills they need to perform their jobs.

تعریف آموزش

  • آموزش ابزاری سیستماتیک و برنامه ریزی شده برای ارتقای یادگیری می باشد.
  • آموزش برای کارکنان به این منظور استفاده می شود تا دانش و مهارت های لازم برای انجام شایسته وظایف را کسب نمایند.
  • آموزش های دوران خدمت به کارکنان کمک می کند تا نقش خود را در نیل به اهداف سازمان به صورت کاراتر و موثرتر انجام دهند.

کارکردهای آموزش

  • 1. جامعه پذیریبرگزاری دوره‌های آموزشی حین ورود برای تازه واردان
  • ٢. بهبود عملکرد: آموزش دائم و مستمر کارکنان متناسب با شرایط و نیازمندیها
  • ٣. جانشین پروری:آموزش کارکنان فعلی برای تأمین منابع انسانی مورد نیاز سازمان در مشاغل کلیدی آینده
  • 4. مهارت آموزی. آموزش برای حل مشکلات مهارتی (مثلا آموزش مدیران در زمینه‌هایی مانند ارتباطات مؤثر، فنون نفوذ و رهبری)
  • ۵. رفتارهای غیر مولد. بر طرف کردن روش‌های غلط انجام کار، رفتارهای نامطلوب، و نگرشهای نادرست با آموزش
  • 6. قابلیت اشتغال. افزایش سطح دانش، بینش و مهارت‌های شغلی، قابلیت اشتغال در بازار کار افزایش می‌دهد. داشتن مهارت‌های کمیاب و مفید موجب می‌شود تا سازمان ارزش و اعتبار بیشتری برای فرد قائل باشد و امنیت شغلی بیشتر شود. از طرفی این امر به ارتقای کارکنان و تصدی مشاغل عالی‌تر کمک می‌کند.

نظریات یادگیری و آموزش

۱. شرطی شدن کلاسیک

  • قدیمی‌ترین نظریه‌های یادگیری در روان شناسی به مکتب فکری رفتار گرایی(behaviorist school of thought) بر می‌گردد.
  • ایوان پاولف، دانشمند روسی برنده جایزه نوبل و از پیشگامان مکتب رفتارگرایی، یادگیری را همایندی (با هم ظاهر شدن) بین محرک و پاسخ (S-R) می‌داند.
  • تجربیات به دست آمده از آزمایش روی سگ‌های پاولف از مشهورترین نظریات یادگیری‌اند.
  • وی در مطالعات خود متوجه شد که بزاق سگ به محض مشاهده غذا ترشح می‌شود.
  • سگ پاولف یاد گرفته بود که بین منظره ظرف غذا و مزه غذا تداعی برقرار کند.
  • از این رو پاولف، به دنبال این بود که آیا سگ می‌تواند، بین غذا و صدا یا نور نیز تداعی بر قرار کنند.
  • در ابتدا قبل از ارائه غذا چراغی روشن می‌شد یا زنگی به صدا در می‌آمد و سگ ممکن بود حرکتی بکند اما بزاق دهانش ترشح نمی‌شد، سپس بعد از چند ثانیه غذا به آن داده می‌شد و سگ بزاق ترشح می‌کرد و غذا را می‌خورد. این عمل چندین بار تکرار شد. بعد آزمایشگر چراغی را روشن می‌کرد یا زنگ را به صدا در می‌آورد اما به سگ غذا نمی‌داد ولی با این حال بزاق دهان سگ باز ترشح می‌شد؛ یعنی سگ یاد گرفته بود بین نور و غذا تداعی برقرار کند.
  • شرطی سازی کلاسیک فرایندی است که در آن یک محرک خنثی در اثر همراه شدن با یک محرک غیر شرطی، به یک محرک شرطی تبدیل و موجب پاسخ شرطی می‌شود
  • علاوه بر محرک شرطی، محرک‌های مشابه به آن نیز پاسخ شرطی را به همراه دارند.
  • اصل تعميم(generalization): در صدد تبیین آن است که چرا فرد می‌تواند در برابر موقعیت‌های تازه به نسبت شباهتی که با موقعیت‌های آشنای قبلی دارند، واکنش نشان دهد. تعمیم: واکنشی است در برابر شباهت‌ها و افتراق یا تمییز(discrimination): واکنشی است در برابر تفاوت‌ها
  • فرآیند افتراق محرک(stimulus discrimination)، مفهوم سازی(concept formation) یا بازشناسی الگو(pattern recognition): در انتزاع بر اساس یک سری نمونه‌های متنوع و از طريق جدا کردن صفات عام و شاخص یک مفهوم از ویژگی‌های عرضی و غیرجوهری آن، به یک تصور کلی از یک شیء (کتاب، دفتر، میز) می‌رسیم که به این فرایند، گفته می‌شود.

۲. شرطی شدن عامل یا کنشگر(operant conditioning)

بی اف اسکینر معتقد است که شرطی سازی کلاسیک:
رفتارهای واکنشی را تبیین می‌کند
دلالت بر پاسخ‌های غیر ارادی دارد.
از تبیین رفتارهای پیچیده‌تر انسان ناتوان است.
در نظر اسکینر، رفتار تابعی از پیامدهای آن است نه تابع محرک‌ها.
بسیاری از رفتارهای انسان به این دلیل روی محیط عمل می‌کند و کاری انجام می‌دهد که پیامد مطلوب دریافت کند. این رفتارها از طریق شرطی شدن عامل بهتر تبیین می‌شوند.

در شرطی شدن کلاسیک:
حیوان غیر فعال و منفعل است و صرفاً در انتظار محرک‌ها می‌ماند.
تبیین کننده رفتارهای بازتابی ساده است
بیشتر رفتار فرد در سازمان اختیاری است نه بازتابی.

در شرطی شدن عامل:
ارگانیزم فعال است و رفتار خودش است که پیامدهای مهمی
آمدن تقویت کننده به دنبال پاسخ بر احتمال وقوع پاسخ می‌افزاید.
رفتار، تابع پیامدهای خودش است.
رفتار عامل، رفتاری اختیاری است و تکرار آن بستگی به این دارد که آیا پیامد رفتار، آن را تقویت می‌کند یا خیر.
تقویت رفتار، احتمال تکرار و تشدید آن را بیشتر می‌کند

تقویت: تشدید و یا افزایش احتمال بروز یک پاسخ خاص است. تقویت موجب تغییر در شدت و فراوانی پاسخ می‌شود، ولی علت رفتار نیست. تقویت کننده ممکن است اولیه یا ثانویه باشد.

تقویت کننده اولیه(primary reinforcer): تقویت کننده غیر شرطی است و برای بقا ضروری است(مثل هوا، آب، غذا و خواب). اهمیت آنها در نظر افراد متفاوت است.
تقویت کننده ثانویه (secondary reinforcer): شرطی است(مثل پول) یعنی تقویت کننده ثانویه در اثر همراهی با تقویت کننده اولیه، موجب بروز پاسخ می‌شود(افراد با پول می‌توانند غذا فراهم کنند)

3. یادگیری شناختی و یادگیری اجتماعی(cognitive learning and social learning)

در مطالعه شکل‌های پیچیده‌تری از یادگیری، باید به نقش فرایندهای شناختی توجه کرد: اینکه یادگیرنده چگونه ادراک می‌کند، ادراکات را سازمان می‌دهد و اطلاعات را مرور می‌کند.

یادگیری از نظر تولمن: یادگیری عبارت است از یک ساخت شناختی که حتی بی آنکه تقویتی در کار باشد صورت می‌پذیرد.
نوع رفتار فرد تعیین کننده پاداش وی است و این به نوبه خود بر رفتار فرد اثر می‌گذارد. الگوهای رفتاری(به معنای انتخاب نوع رفتار) ممکن است از راه تجربه مستقیم شخصی یا مشاهده پاسخ های دیگران آموخته شوند.

در انتخاب رفتار بر اساس فرآیند شناختی توجه به این دو مفهوم مهم است:

  • فرایند تقویت افتراقی(differential reinforcement): پاسخ‌های مطلوب و موفقیت آمیز انتخاب و تکرار می‌گردند و پاسخ‌های نامطلوب کنار گذاشته می‌شوند.
  • قانون اثر: رفتار را پیامدهای مورد انتظار و قابل پیش بینی، کنترل می‌کنند. بر مبنای این پیامدهای احتمالی، فرد رفتار خود را پیش بینی می‌کند.

نظریه یادگیری اجتماعی بر تعامل بین رفتار و محیط تأكيد دارد.
یادگیری اجتماعی بر مبنای یادگیری شناختی بوده و بر شناخت و بینش فرد تکیه می‌کند.

qبر مبنای نظريه یادگیری اجتماعی، فرد در چهار مرحله رفتار را یاد می‌گیرد:

  • توجه(attention) (نكات یادگیری): مشاهده رفتار الگو با مدل و توجه به آن؛
  • ۲. حفظ(retention) (مدل سازی): به یادسپاری رفتار حتی در شرایطی که الگو حضور ندارد؛
  • ٣. باز تولید(reproduction) (تمرین و ایفای نقش): نشان دادن رفتاری مثل رفتار الگو در موقعیت‌های مشابه؛
  • ۴. تقویت(reinforcement) (بازخور و پاداش): وقتی فرد در موقعیت‌های مختلف، رفتارهایی را که از الگو یاد گرفته است تکرار و پاداش دریافت می‌کند رفتار تقویت می‌شود.

بر اساس نظریات یادگیری مطرح شده، در طراحی برنامه‌های آموزشی باید به این نکات توجه گردد:

  1. آنچه که فرد باید بیاموزد لازم است به اجزای کوچک‌تر تقسیم شود.. این شیوه آموزشی فرد را قادر می‌سازد که به سرعت بازخور گرفته، از چگونگی پیشرفت خود اطلاع حاصل کند.
    بازخور، نقش انگیزاننده، تقویت کننده و یادگیرندگی دارد یعنی: از این طریق فرد در می‌یابد که چه اعمالی به او در یادگیری کمک می‌کند و باید آنها را ادامه داد یا چه اعمالی مانع از یادگیری او می‌شود و باید آنها را حذف کرد.
  2. آموزش باید کاربردی و توأم با تجربیات عملی باشد. فرد فرصت آزمودن نظریاتی را که آموخته است داشته باشد و د فعالانه در امر آموزش و یادگیری مشارکت کند
  3. باید به فردی که آموزش می‌بیند فرصت تمرین مهارتهایی که می‌آموزد داده شود.
  4. فرد باید آنقدر مهارت‌هایی را که آموخته است تکرار کند که دانشها و مهارتهای آموخته شده تثبیت و نهادینه می‌شود.